آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

آوا

آوا و انگلیسی 2

امروز شگفت زده شدم و خیلی خیلی هیجان زده.     آوا : "مامان، هوا چی شده؟" من: هوا ابری شده. آوا : it ,s cloudy today. من :     اگه هوا آفتابی باشه، چی می شه؟ آوا : it ,s suny today من : اگه بارونی باشه، چی؟؟؟ آوا : it ,s rainy today من : اگه هوا برفی باشه، چی؟؟؟ آوا : it ,s snowy today من : اگه باد بیاد، چی؟؟ آوا : it ,s windy today خیلی خوشحالم دختر نازم. امیدوارم همیشه موفق باشی  و سلامت.    خیلی وقته جمله می گی و جالب اینجاست که مفاهیم رو کاملا می دونی، مثلا وقتی شیرینی دادم دستت، گفتی : "I like cookies" یا وقتی با عروسک هات با...
29 بهمن 1392

این روزها... 58

دختر نازم، این روزها به خوابگاه فکر می کنم و دوستان خوبی که داشتم. چقدر به هم نزدیک بودیم و حالا فرسنگها از هم دوریم. بنفشه عزیزم، مامان شده     رادوین، شنبه، 12 بهمن 92 به دنیا اومده و فقط خدا می دونه، چقدر خوشحال شدم از دیدنش     امیدوارم وقتی بزرگ شدین دوستهای خوبی برای هم باشین، مثل من و بنفشه      رادوین کوچولوی نازم، من هم مثل بقیه خیلی منتظرت بودم. امیدوارم همیشه شاد باشی و سلامت.      ...
28 بهمن 1392

خرمگس

_ مگس کش دستت گرفتی، اومدی سراغم. آوا : "مامان، مگس شو، من با مگس کش بکشمت." من : "مگس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟" آوا : "نه مامان، به مگسی که بزرگ باشه، می گن "خرمگس". خرمگس شو، من بکشمت."   _ دارم ژله آماده میکنم و اصرار داری هم بزنی. من : "مواظب باش نریزه، سرپره." آوا : "نه مامان، سر که پر نمی شه. سر می شه head."   و بعضی از جملات نغز این روزها: _ مامان، متافسانه (متاسفانه) نمی تونم انجامش بدم. _ مامان، دلیل خاصی داره من غذا می خورم. _ من متعقدم (معتقدم) ... ...
26 بهمن 1392

بازی 61

سی و دو ماهگی آوا: امروز حسابی مشغول چسبوندن بودی. و بالاخره شاهکار هنری ات (نمی دونم چرا عوض سوار شدن، دائم در حال چسب زدن به دسته های راکری ) تاریخ عکس ها: 1392/11/25 ...
25 بهمن 1392

شکش

قبلا وقتی کلمه ای رو اشتباه می گفتی و من صحیح کلمه رو برات تکرار می کردم، می پذیرفتی اما الان نه!!!     اصرار می کنی به اشتباه گفتنش.  _ آوا : "مامان، می خوام شربت درست کنم. اول آب می ریزم، بعد شکش ..." من: بعد شکر می ریزی. آوا : "نه !!!!!!!!!!! شکش می ریزم."     _ یه چوب دستت گرفتی و می گی : "مامان، راکی بازی کنیم." من: می خوای هاکی بازی کنیم. جواب می دی : "نه!!!!!!!!!!! راکی بازی می کنیم."     _ یه پرتقال دستت گرفتی، می گی : "من  یه نارنج دارم." من: این پرتقاله، شبیه نارنجه. جواب می دی : "نارنجه!!!!...
18 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوا می باشد